جدول جو
جدول جو

معنی سم شناس - جستجوی لغت در جدول جو

سم شناس
(بِ رِ تَ / تِ)
سم شناسنده. آنکه انواع سموم را شناسد. زهرشناس. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سم شناس
زهر شناس آنکه انواع سموم را شناسد زهر شناس
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
فرهنگ لغت هوشیار
سم شناس
عالم السّموم
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به عربی
سم شناس
Toxicologist
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سم شناس
toxicologue
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سم شناس
toksikolog
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سم شناس
токсиколог
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به روسی
سم شناس
Toxikologe
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به آلمانی
سم شناس
токсиколог
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سم شناس
toksykolog
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به لهستانی
سم شناس
毒理学家
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به چینی
سم شناس
toxicologista
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سم شناس
tossicologo
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سم شناس
toxicólogo
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سم شناس
toxicoloog
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به هلندی
سم شناس
독성학자
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به کره ای
سم شناس
विषविज्ञानी
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به هندی
سم شناس
زہریات دان
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به اردو
سم شناس
বিষবিজ্ঞানী
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به بنگالی
سم شناس
นักพิษวิทยา
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به تایلندی
سم شناس
mtaalamu wa sumu
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سم شناس
毒物学者
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به ژاپنی
سم شناس
טוֹקסִיקוֹלוֹג
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به عبری
سم شناس
toksikolog
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زْ / زِ)
حکیم و طبیب دانا و کارآزموده. (ناظم الاطباء). کنایه از حکیم حاذق است. (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از برهان) :
زبان دان یکی مردم دم شناس
طلب کردکز کس ندارد هراس.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ شِ)
فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها. زهرشناسی. علم سموم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
کسی که رگهای بدن را می شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی شناس آنکه اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو شناس
تصویر بو شناس
آنکه شامه صحیح دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
شناسنده آبهای زیرزمینی
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه باحوال اسب و انواع آن معرفت دارد آنکه نیک و بد اسبان را دریابد سر رشته دار و آگاه در کار اسب اسب شناسنده شناسنده اسب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه باحوال اسب و انواع آن معرفت دارد آنکه نیک و بد اسبان را دریابد سر رشته دار و آگاه در کار اسب اسب شناسنده شناسنده اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم شناس
تصویر دم شناس
حکیم و طبیب و دانا و کار آزموده، حکیم حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
زهر شناسی فن شناختن ترکیبات انواع سموم و تداوی آنها زهر شناسی علم سموم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمز شناس
تصویر رمز شناس
پرخیده دان راز شناس
فرهنگ لغت هوشیار